شب ها مهیار شیر می خوره .....من بهش شیر می دم.....

طول می کشه تا بخوابه ...تا بخوابم .....

گاهی نیم ساعت....گاهی چهل دقیقه .....گاهی یک ساعت......

محسن تا سرش رو می گذاره روی بالش می خوابه....خوب خوش به حالش ....منم نمی گم چرا ....

اون پدره .....لزومی نداره که مسائل مادرانه داشته باشه .....

بالاخره من هم یک لذت هایی می برم که اون اصلا طعمش رو هم نمی چشه ...اون نمی تونه هیچ وقت حس من رو وقتی به مهیار شیر می دم رو حس کنه

وقتی پسرکم اون قدر شیر می خوره که پلک هاش کم کم بسته می شه ....وقتی هی به زور چشم هاش رو باز نگه می داره و توی چشم های من می خنده .....وقتی هی با دست های کوچولوش با گوش ها و موهای من بازی می کنه ....وقتی این قدر وول می زنه و شیر می خوره تا خوابش ببره  .....

هیچ وقت گرمای صورتش رو اون قدر از نزدیک حس نمی کنه .....

هیچ وقت حس نمی کنه که یک بچه رو با جوون و دلش سیر کرده .......

اما .....

یک وقت هایی هست که می خوام همون نصفه شبی این دوتا رو توی اتاق بگذارم و خودم دو تا پای دیگه هم قرض کنم و فرار کنم از دستشون ..........

چرا ؟!

چون تناوب های زمانی شون رو با هم تنظیم کردن انگار !!!!

اول محسن ساکت خوابش می بره و مهیار شیر می خوره می خوره می خوره می خوره تا بالاخره بخوابه....

من بیچاره به سخته جابجا می شم تا بتونم طاق باز بخوابم و کمرم رو راست کنم که یک دفعه ی یک صدای گوش خراش شبیه صدای سقوط هواپیما می شنوم !!!! بعله جناب همسر خر و پف فرمودن !!!!

همون یک خر و پف هم کافیه که مهیار دوباره نق بزنه و دوباره دهنش رو تکون بده و دنبال شیر بگرده !!! و من بخت برگشته دوباره یک وری پروسه ی حداقل نیم ساعته رو تکرار کنم .....

اما ....اما ....

این خر و پف ها انگار پایانی نداره....گاهی این قدر صداش زیاد می شه که فکر می کنم الان همسایه بغلی مون هم بیدار می شه.....

این وسط هر از چندی هم سعی می کنم محسن رو بیدار کنم و بچرخونمش که هزار بار عذاب وجدان می گیرم که چرا بیدارش کردم ( خصوصا اینکه می دونم وقتی خسته است بیشتر خرو پف می کنه )

اما من هم آدمم ...آدمی که به خواب نیاز داره....به خواب آرام

گاهی این قدر این خر و پف ها عذاب آور می شه که سردرد می گیرم ....بعدش هم خواب از سرم می پره....

وقتی هم ندارم باید تا مهیار خوابه بخوابم.....ولی ....نمی شه

از صبح که با مهیار باشی شب واقعا خسته ای....و شب هم که نخوابی....

دیگه داغونی.....

من الان واقعا داغونم .....