274=365-91
نود و یک روز از زمانم گذشته... 274 تا روز دیگه دارم
حالم خاص خودشه ! نه خوبه نه بد ، هم خوبه هم بد
در واقع نیاز به خود شناسی دارم ....از خونه ام متنفرم ....دوست دارم هر جایی باشم غیر از اون جا ... گاهی دلم می خواد یک سوراخ وسط دیوار درست کنم و یک پنجره روش بکشم که از پشتش کلی دار و درخت دیده بشه ...
با خودم درگیرم ...با همه ی عالم درگیرم ... دلم می خواد برم مسافرت ...یه جا برای آسایش نه بدو بدو ...
دلم برای خودم می سوزه ...
دلم می خواست مرده بودم قبل از اینکه بچه ای داشتم ، اصلا قبل از اینکه مادرم مرا باردار می شد ...می مردم و هیچ کسی رنجی نمی برد ...و هیچ جایی خالی نمی ماند در قلب هیچ کسی هیچ احساس اندوهی ایجاد نمی شد
احساس بی لیاقتی می کنم و تنهایی
زمستان من سال هاست که کش پیدا کرده
لذت نمی برم ....از هیچی........انگار یک تیغی توی گلو دارم
+ نوشته شده در شنبه نهم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 15:17 توسط علاقه مند به دریا ها
|